سفارش تبلیغ
صبا ویژن

DENIZ


ساعت 1:46 صبح چهارشنبه 86/5/24

¤ نویسنده: بابک

نوشته های دیگران ( )

ساعت 8:2 عصر سه شنبه 86/5/23

باران که می بارد
فرشته ها مشغول آب بازی اند
و من
محو تماشای خنده هایشان !

آنکس که می گفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد , رهگذری بود که روی برگهای خشک پاییزی راه می رفت صدای خش خش برگها همان آوازی بود که من گمان می کردم می گوید :
...
....
.....
دوستت دارم

می آیی , عاشق می کنی
محو می شوی
تا فراموشت می کنم
دوباره می آیی
تازه می کنی خاطرات را
محو می شوی
...
به راستی که سراب از تو با ثبات تر است

ابرها
همبازی های رهای من اند
در آسمان
ما مدام
برای هم
شکلک در می آوریم !!!

روز و شبم را
پشت پنجره ای رو به جنوب می گذرانم !
میگویند بی کاره ام
اما من
با همه پرنده های محله مان می پرم !
و با همه ابر های سفید پوست و سیاه پوست آسمان شهرمان در سفرم !!!

اگر زشتی های خود را در روشنی قرار دهید همه زیباییهای شما در سایه و در تاریکی قرار می گیرد ...

این روز آنقدر تنها هستم
که تنهایی دلواپسم شده !
لبخند می زنم تا قدری آرام گیرد ;
بیچاره طاقتش کم شده !!!

مهربانی را در دستان کودکی دیدم
که می خواست
با آب نباتش
آب شور دریا را شیرین کند ...


¤ نویسنده: بابک

نوشته های دیگران ( )

ساعت 6:0 عصر سه شنبه 86/5/23

دیروز که فریاد زدی دوستت دارم ******* گفتم بلندتر نمی شنوم****** امروز که دره گوشم گفتی دیگه دوستت ندارم ******* گفتم آرام بگو بقیه می شنون

دختری می رفت پسری او را دید و دنبال او روان شد . دختر پرسید که چرا پس من می آیی ؟ پسر گفت : برتو عاشق شده ام . دختر گفت : برمن چه عاشق شده ای ، خواهر من از من خوبتراست و از پس من می آید ، برو و بر او عاشق شو . پسر از آنجا برگشت و دختری بدصورت دید ، بسیار ناخوش گردید و باز نزد دختر رفت و گفت : چرا دروغ گفتی ؟ دختر گفت : تو راست نگفتی . اگر عاشق من بودی ، پیش دیگری چرا می رفتی؟؟؟؟؟؟

رمز عاشق بودن هر کس فقط این است: ساده بودن، ساده دیدن و ساده پذیرفتن. پس ساده می‌گویم، ساده باور کن، خوشبختی‌ات آرزویم است

برای کشتن یک پرنده یک قیچی کافی ست. لازم نیست آن را در قلبش فرو کنی یا گلویش را با آن بشکافی. پرهایش را بزن... خاطره پریدن با او کاری می کند که خودش را به اعماق دره ها پرت کند


¤ نویسنده: بابک

نوشته های دیگران ( )

ساعت 5:57 عصر سه شنبه 86/5/23

در شیرینی بوسه غرق بودیم که ناگهان شوری اشک رابر لبانم احساس کردم و فهمیدم که این بوسه ی جدایست

¤ نویسنده: بابک

نوشته های دیگران ( )

ساعت 1:46 صبح سه شنبه 86/5/23

دریای غم ساحل ندارد.بچه ها همشو آسفالت کردند.


یاومی‌خواسته غرق مناجات بشه، جلیقه نجات می‌پوشه.


به یکی میگن حموم چند بخشه؟ میگه: دو بخشه، زنونه و مردونه


یه نفر تو جوب آب تف میکنه میره دنبالش پاشو بزاره روش


یکی تو خواب دعواش می شه شب بعد با بچه محلاش می خوابه


یکروزسیب زمینی باباش میمیره ریش میزاره میشه کیوی !!


نگاهم در نگاهت کرد برخورد خدا مرگت دهد هالم بهم خورد


¤ نویسنده: بابک

نوشته های دیگران ( )

<   <<   6   7   8   9   10      >

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
43
:: بازدید دیروز ::
4
:: کل بازدیدها ::
479406

:: درباره من ::

DENIZ

بابک
شدیدا مد گرا و واقع بین

:: لینک به وبلاگ ::

DENIZ

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

خواندنی ها[48] . حرفهای من[20] . زبان ترکی و...[13] . تست ها[5] . رمضان مبارک... .

:: آرشیو ::

ارشیومرداد
ارشیو شهریور
ارشیو مهر
ارشیو ابان
آرشیوخرداد ماه 87

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

خبرگزاری علم و سیاست
کوثر
ایدا
عشق دلسوز

:: لوگوی دوستان من::


















::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::

 

:: موسیقی ::