سفارش تبلیغ
صبا ویژن

DENIZ


ساعت 2:0 عصر جمعه 86/5/26

عاشقم مثل مسافر عاشقم. عاشق رسیدن به انتها. عاشق بوی غریبانه کوچ. تو سپیده ی غریب جاده ها.من پر از وسوسه های رفتنم. رفتن ورسیدن وتازه شدن. توی یک سپیده ی طوسی سرد. مثل یک عشق پر اوازه شدم. عاشقم مثل مسافر عاشقم.....

¤ نویسنده: بابک

نوشته های دیگران ( )

ساعت 8:32 صبح جمعه 86/5/26

پسرکی دو خط سیاه موازی روی تخته کشید !! خط اولی به دومی گفت ما میتونیم زندگی خوبی داشته باشیم ..!! دومی قلبش تپید و لرزان گفت : بهترین زندگی !!! در همان زمان معلم بلند فریاد زد : " دو خط موازی هیچگاه به هم نمیرسند"پسرکم تکرار کرد : ... دو خط موازی هیچگاه به هم نمیرسند مگر انکه یکی از آن دو برای رسیدن به دیگری خود را بشکند .!!

¤ نویسنده: بابک

نوشته های دیگران ( )

ساعت 10:19 صبح پنج شنبه 86/5/25

غنچه های یاس من امشب شکفته است . و ظلمتی که
باغ مرا بلعیده , از بوی یاسها معطر و
خواب آور و خیال انگیز شده است .
" احمد شاملو "

آن مرد در باران رفت
کهکشان احساسم را تقدیمت کردم
به ازای فقط یک امتیاز در هر روز !
قرعه کشی قلب تو از همین آغاز ...
نا عادلانه است !!!

کاش می دانستی انتظار دیدنتگ
چه مجازاتی است ........
شاید دیگر چشم براهم نمی گذاشتی

عشق رازی است مقدس .
برای کسانیکه عاشقند , عشق برای همیشه بی کلام می ماند ;
اما برای کسانیکه عشق نمی ورزند , عشق شوخی بی رحمانه ای بیش نیست .
LOVE is a sacred mystery.
To those who love , it remains for ever wordless ;
But to those who do not love , it may be but a heartless jest .

ساعت یک نیمه شب است ...
و همه گوسفندانی را که شمرده ام به خواب رفته اند !!!

همه را دوست می دارم و همه دوستم دارند , او که به ظاهر دشمن من است , از در دوستی در می آید , بسان حلقه ای طلایی در زنجیر خیر و صلاح من ...

گمان کردیم
چراغهای حقیر شهرمان
زیباتر از
ستارگان آسمان شبهای اجدادمان است !
و شاید همین گمان واهی بود
که آسمان شهرمان را
این چنین خالی از ستاره کرد !!!

حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عرش است کسی ان استان بوسد که جان در استین دارد...

دانه های برف گل یخ را می پوشاند. تمام انتظارم سفید می شود. از لا به لای سفیدیها مروارید نگاهت شبانه گل می کند و عشق را فاش می سازد.......

به تو می اندیشم... من مناجات درختان را هنگام سحر, رقص عطر گل یخ را در باد,نفس باد شقایق را در سینه ی کوه, صحبت چلچله ها را با صبح, گردش رنگ و طراوت را در گونه ی گل,همه را می شنوم می بینم, من به این جمله نمی اندیشم,ای سرا پا همه خوبی,تک و تنها به تو می اندیشم..........

در پاییزان افق به دنیای نارنجی پیوستم ودر پنهانترین نقطه انجا که پرندگان حریصانه شاخه ای می جستند برگ سبزی را با فوران عشق در اغوش گرفتم...


¤ نویسنده: بابک

نوشته های دیگران ( )

ساعت 3:22 عصر چهارشنبه 86/5/24

تو کیستی ، که من ، اینگونه ، بی تو بی تابم ؟  /
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم  /
تو چیستی ، که من از موج هر تبسم تو  /
بسان قایق ، سرگشته ، روی گردابم !"

¤ نویسنده: بابک

نوشته های دیگران ( )

ساعت 1:58 عصر چهارشنبه 86/5/24

ماه من غصه چرا ؟
آسمان را بنگر , که هنوز , بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم و آبی و پر از مهر , به ما می خندد !
یا زمینی را که , دلش از سردی شبهای خزان
نه شکست و نه گرفت !
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفس از سر امید کشید ...

¤ نویسنده: بابک

نوشته های دیگران ( )

<   <<   6   7   8   9   10      >

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
39
:: بازدید دیروز ::
4
:: کل بازدیدها ::
479402

:: درباره من ::

DENIZ

بابک
شدیدا مد گرا و واقع بین

:: لینک به وبلاگ ::

DENIZ

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

خواندنی ها[48] . حرفهای من[20] . زبان ترکی و...[13] . تست ها[5] . رمضان مبارک... .

:: آرشیو ::

ارشیومرداد
ارشیو شهریور
ارشیو مهر
ارشیو ابان
آرشیوخرداد ماه 87

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

خبرگزاری علم و سیاست
کوثر
ایدا
عشق دلسوز

:: لوگوی دوستان من::


















::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::

 

:: موسیقی ::