• وبلاگ : DENIZ
  • يادداشت : بابك
  • نظرات : 2 خصوصي ، 6 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    به راستي تنهايي تا كجا؟
    من و شمع و پروانه همه دوست بوديم به عشق ... پروانه پرش ، شمع سرش ، من جگرم سوخت ز عشق
    چراغ ها...

    صداي ماشين ها...

    بوق ها....

    سکوت شب را ميشکند...

    و از يادمان ميبرد که شب رازي داشت

    که در سکوتش پنهان ميکرد...

    حال ديگر سکوتي نيست!

    رازي هم اگر باشد...

    راز داري نيست!!!

    بس که ديوار دلم کوتاه است هر که از کوچه تنهايي من مي گذرد به هواي هوسي هم که شده سرکي مي کشد و مي گذرد

    تو را براي هميشه به ياد خواهم داشت

    تويي که رابطه ها را گسسته مي خواهي

    من از صلابت درهاي بسته فهميدم

    تويي که پنجره ها را شکسته مي خواهي

    زندگي يعني بازي. سه ، دو ، يک … سوت داور............ بازي شروع شد!!! دويدي ، دست و پا زدي ، غرق شدي ، دل شکستي ، عاشق شدي ، بي رحم شدي ، مهربان شدي… بچه بودي ، بزرگ شدي ، پير شدي سوت داورــــــ0?ــــــــــ بازي تمام شد... زندگي را باختي